درباره وبلاگ آرشیو وبلاگ
لینک های ویژه لوگو آمار وبلاگ
آقاشیر صلوات صلوات صلوات علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم یکشنبه 94 اردیبهشت 27 :: 4:55 عصر :: نویسنده : آقاشیر
دوستم که به اسپانیا سفر کرده بود خاطره جالبی رو تعریف کرد:می گفت در یکی از روستاهای اسپانیا وارد قهوه خانه ای شدم و برای خود و همراهم قهوه سفارش دادم . در حالی که روی میز منتظر سفارشمان بودیم در کمال تعجب دیدیم که بعضی از مشتریان جلوی پیشخوان آمده و در حالی که خودشان تنها بودند سفارش دوتا چایی و ?ا دوتا قهوه میداند و میگفتند یکی برای خودم و یکی برای دیوار.
آدم فقیر و ژنده پوشی وارد قهوه خانه شد و سفارش یک قهوه داد اما با این جمله " ببخشید بی زحمت یک قهوه از حساب دیوار " و پیشخدمت یکی از کاغذها را روی آن قهوه نوشته بود از روی دیوار برداشت و پاره کرد و یک قهوه به آن مرد فقیر داد بدون آنکه از آن مرد پولی بگیرد... موضوع مطلب : تو, نیکی, دجله, انداز |
||